به کجا می رویم!

صبح با صدای زنگ ساعت ژاپنی از خواب بیدار می شویم‌، لیوانی چای سیلانی می خوریم، با ماشین موزر آلمانی صورتمان را اصلاح می کنیم، کفش های چینی مان را پا می کنیم ، چشممان می افتد به اتکیت ترکیه ای لباسمان ، بی خیال در را پشت سرمان می بندیم و توی خیابان سوار ماشینی کره ای می شویم، صدای ترانه ای انگلیسی توی ماشین با ادکلن فرانسوی راننده قاطی شده است، کرایه را می دهیم و جلوی میوه فروشی پیاده می شویم، چند پرتقال مصری و سیب لبنانی و موز کوبایی را می ریزیم توی مشما و پولشان را می دهیم و در حالیکه از گرانی قیمت ها غرغر می کنیم از مغازه بیرون می زنیم و غرق در اوهام قدم می زنیم که ناگهان با صدای ترمز وحشتناک ماشین از جایمان می پریم! وسط خیابان ایستاده ایم ، راننده سرش را از توی ماشین بیرون می آورد و فریاد می زند: مردک ... ! حواست کجاست آدم ......!  ....! و ....! لبخند می زنیم، راننده فکر می کند دیوانه ایم ، خیالمان راحت می شود که توی ایرانیم چون راننده تمام فحش هایش را با زبان شیرین فارسی داد و رفت ...

هفته نامه امید جوان- شماره ۵۷۲ صفحه ۱۳